در فیلم علمی- تخیلی «لوسی» ادعا می شود: «ما انسان ها فقط از 10 درصد ظرفیت مغزمان استفاده می کنیم.» آیا واقعا این طور است؟
فیلم سینمایی «لوسی» ساخته لوک بسون، کارگردان مشهور فرانسوی، براساس یک
دروغ یا شاید بهتر باشد بگوییم یک غلط رایج و یک افسانه علمی ساخته شده
است: «ما انسان ها فقط از 10 درصد ظرفیت مغزمان استفاده می کنیم.» البته
خود بسون در مصاحبه ای اعلام کرده است غلط بودن ایده اصلی فیلم اش را می
داند، اما به هر حال تصمیم گرفته از آن برای ساخت اثر سینمایی اش استفاده
کند. باید این را درنظر داشته باشید که لوک بسون کارگردانی رئالیست نیست و
فیلم «لوسی» را در ژانر علمی- تخیلی ساخته است.
داستان از این قرار
است که عده ای قاچاقچی از دختری به نام لوسی (با بازی اسکارلت یوهانسون)
برای حمل ماده مخدر تفریحی جدیدی که ساخته اند، استفاده می کنند. ماده در
شکم لوسی جاسازی می شود، اما در اثر سانحه ای نشت کرده و وارد بدن او می
شود. در نتیجه این اتفاق، لوسی قادر می شود به تدریج تا 100 درصد از توان و
ظرفیت مغزش را مورد استفاده قراردهد.
توانایی های او خارق العاده هستند؛ در یک لحظه زبان چینی را یاد می گیرد، تمام شخصیت های منفی فیلم را یک تنه شکست می دهد، ماشین ها را با نیروی ذهن اش جا به جا می کند و خیلی چیزهای دیگر که دیدن فیلم را لذت بخش می کنند. شخصیت اصلی دیگر فیلم نیز دانشمندی است (با بازی مورگان فریمن) که تمام زندگی علمی اش ار وقف نظریه (10 درصد) کرده است.
افسانه 10درصد از کجا شروع شد؟
درخصوص
اینکه این افسانه از کجا آغاز شده است، نمی توان با اطمینان «100 درصد»
صحبت کرد؛ اما به نظر می رسد نخستین بار روزنامه نگاری به نام لوول توماس
(Lowell Thomas) چنین ادعایی را در مقدمه کتاب اش با عنوان «چه طور دوست
پیدا کنیم و بر دیگران نفوذ داشته باشیم» مطرح کرده و به این ترتیب باعث
گسترش آن شده است. توماس در کتاب اش نقل قول اشتباهی از ویلیام جیمز،
روانشناس آمریکایی آورده است: «یک انسان معمولی تنها 10 درصد توانایی مغزش
را مورد استفاده قرار می دهد.»
شایعه دیگری این ادعا را به آلبرت
انیشتین نسبت می دهد. طبق این شایعه، انیشتین نبوغ اش را مدیون استفاده از
تنها 10 درصد مغزش می دانسته است. برخی هم ویلدر پنفیلد (Wilder Penfield)
را مسوول رواج این غلط رایج می دانند. پنفیلد که جراح مغز و اعصاب بود، بخش
هایی از مغز را که به یافته او به تحریک الکتریکی جواب نمی دادند «قشر
خاموش» نامید. البته امروزه می دانیم که برخلاف یافته های پنفیلد، تمامی
این نواحی دارای کارکرد هستند.
آیا هنوز افرادی به این افسانه باور دارند؟
به
نظر می رسد پاسخ این پرسش مثبت است. نتایج یک نظرسنجی که در سال 2012 در
انگلستان و هلند از آموزگاران مدرسه به عمل آمد، نشان داد که به ترتیب 48 و
46 درصد آنها چنین باوری داشتند. سال گذشته نیز بنیاد پارکینسون مایکل جی.
فاکس در تحقیقی به این نتیجه رسید که 65 درصد افراد در آمریکا به این
افسانه باور دارند.
آیا حقیقتی در این افسانه نهفته است؟
هیچ
حقیقتی در اینکه ما تنها از 10درصد ظرفیت مغزمان استفاده می کنیم، وجود
ندارد. جدیدترین تصاویر مغز نشان داده اند حتی زمانی که در حال استراحت
هستیم، تمام مغز ما فعال است، چنان چه کوچک ترین آسیبی به مغز وارد شود،
عوارض ویرانگری به جای می گذارد، این پدیده ای نیست که از مغزی که 90 درصدش
بی استفاده است، انتظار برود.
اگر فکر می کنید مثلا وقتی فردی در
اثر سانحه دست یا پایش را از دست بدهد، بافت عصبی مربوط به عضو از دست رفته
بی استفاده می ماند. باید بدانید که درواقع بافت عصبی آزادشده در خدمت
مناطق مجاور آن عضو قرار می گیرد. مغز می تواند به آسانی از تمام ماده عصبی
در دسترس استفاده کند.
چرا این افسانه هم چنان زنده است؟
این
افسانه از نظر بسیاری جذاب است، چرا که پتانسیل بی نهاتی در اختیار انسان
می گذارد. خیلی از ما فکر می کنیم اگر می توانستیم از تمام ظرفیت های ذهن
مان استفاده کنیم، به بسیاری از اهداف مان دست پیدا می کردیم. آرزوهایی
همچون یادگیری زبان های جدید، نواختن سازهای مختلف و به دست آوردن انواع و
اقسام مهارت ها هستند که به شکل افسانه 10 درصد درآمده اند.
آیا رواج دادن بیشتر این افسانه از طریق فیلمی نظیر «لوسی» اهمیتی دارد؟
از
نظر برخی دانشمندان، سوءتفاهم های رایج در مورد مغز به قدری زیاد هستند که
رواج دادن بیشتر آنها از طریق سینما واقعا مضر است. البته برخی هم خوشبین
تر هستند و مسوولیت جدی نگرفتن ادعاهای فیلم های سینمایی را با مخاطبان
آنها می دانند.
واقعیت چیست؟
باور
محبوب «بخش های بزرگی از مغز بی استفاده هستند و می توان آنها را فعال
کرد» ریشه در فولکلور (باورهای عامیانه) دارد نه علم. تنها چیزی که می توان
گفت، این است که مغز در اثر تجارب گوناگون و یادگیری تغییر می کند. درست
است که هنوز رمز و رازهای زیادی در مورد مغز وجود دارد، اما بررسی های
فیزیولوژیک و تصاویر جدید نشان می دهند که تمامی بخش های مغز فعال و دارای
کارکرد هستند. اینکه سلول های مغز چگونه در همکاری با هم رفتارهای پیچیده و
اختلال ها را سبب می شوند، یا هوشیاری چگونه در انسان ایجاد می شود، هنوز
مشخص نیست؛ اما تمامی بررسی ها دانشمندان را به این نتیجه رسانده است که
کارکردهای پیچیده مغز حاصل تلاش دسته جمعی تمام ذخیره عصبی موجود در آن
است.
استفاده 10 درصدی از مغز در عمل به چه معناست؟
نخست
باید از خودمان بپرسیم عدد 10 درصد با استفاده از چه اطلاعاتی به دست آمده
است. آیا این عدد به ما می گوید چنان چه 90 درصد مغز را برداریم، مشکلی
برایمان پیش نمی آید؟ وزن مغز انسان به طور متوسط 1400 گرم است. اگر 90
درصد آن را برداریم، مغزی 140 گرمی باقی می ماند که از نظر اندازه نزدیک به
مغز گوسفند است. شاید هم وقتی کسی می گوید ما تنها از 10 درصد ظرفیت
مغزمان استفاده می کنیم، منظورش این است که در هر لحظه از هر ده سلول عصبی
فقط یکی از آنها ضروری و مورد استفاده است. واقعیت این است که حتی اگر
نورونی در یک لحظه در حال شلیک پتانسیل عمل نباشد، در حال دریافت پیام عصبی
از سلول های مجاور است.
مسیرهای مختلف در مغز می توانند در خدمت
کارکردی واحد باشند. به عنوان مثال چندین شبکه درمغز هستند که برای بینایی
مورد استفاده قرار می گیرند. این پدیده که افزونگی (Redundancy) نام دارد،
در سرتاسر سیستم عصبی دیده می شود و سازگاری امنیتی است که تضمین می کند در
اثر از بین رفتن یکی از این مسیرها، کارکرد مشخصی مختل نمی شود.
حتی
وقتی ما خواب هستیم، مغزمان خاموش نشده است؛ بلکه در حالت فعالیت متفاوتی
قرار گرفته است. در روند شکل گیری سیستم عصبی، سیناپس های بسیاری شکل می
گیرند و بعضی از انها در مراحل بعدی حذف می شوند. این دوره زمانی پیدایش و
حذف، سازوکار تنظیمی دقیقی است که سیم کشی (Wiring) سیستم عصبی را تعیین
می کند.
چنان چه مسیری درون داد اطلاعات نداشته باشد، از بین می رود
و این مساله به خصوص در مراحل ابتدایی تکامل دستگاه عصبی قابل مشاهده است.
اگر چشم ها و در نتیجه مغز در ابتدا در معرض اطلاعات بصری قرار نگیرند،
بینایی به کل از بین می رود. درواقع اگر 90 درصد مغز ما بی استفاده بود،
مسیرهای عصبی آن از بین می رفت اما در عمل چنین اتفاقی نمی افتد.
رسیدگی
به مغز از نظر تامین اکسیژن و انرژی آن برای بدن گران تمام می شود. اندامی
که تنها 2 درصد وزن بدن را تشکیل داده است، 20درصد انرژی را مصرف می کند.
مرگ هنگام تولد در انسان ها آمار بالایی دارد که به دلیل اندازه بزرگ جمجمه
است. چنان چه 90 درصد مغز غیرضروری بود، داشتن سری کوچک تر شانس بقای
بیشتری برای انسان ایجاد می کرد. براساس اصول فرگشت، مغزی که تا این حد
ماده بی استفاده و انرژی بر دارد، وجودش بسیار نامحتمل است. اگر این افسانه
حقیقت داشت، انتخاب طبیعی، مغز ناکارآمد را حذف می کرد.
بنابراین
بار دیگر که جمله «ما تنها از 10 درصد ظرفیت مغزمان استفاده می کنیم» را
شنیدید، با قطعیت و بلافاصله بگویید: «خیر؛ ما از 100درصد مغزمان استفاده
می کنیم.»
منبع : برترین ها
به نقل از سایت کلینیک زهره